skip to main
|
skip to sidebar
Ba Man Sanama
Wednesday, July 16, 2008
میلاد تو
میلاد تو
سال نوات
در کنارگذشته
چون شاخه های درختی باد
که افقهای تازه را هدف می کند
و ریشه هایش
دوردستهای تاریکی ها را
...به میوه های شادی میرساند
نقطه تکین
نقطه تکین
این رشته افکار بر گردن خود
من خود تنیده ام
تا روز و شب در نگاه آرزوهای من یکی است
وین وحشت و هراس
از رفت و آمد لحظه ها
روح تکیده مرا
در کالبد زمان
...بی چاره کرده است
تو نقطه تکین معادله منی
دیگر از نوسان
در محور ایکس ها خسته گشته ام
تا درنگاه تو بی نهایت شوم
...دست مرا بگیر
ربایش چشمانت
ربایش چشمانت
خروش و غرش طوفانها
خشم تمام آتشفشانها
لرزش همه زمین لرزه ها
جوشش تمام سیلابها
راز همه کهکشانها
...در ربایش چشمان توست
Tuesday, July 15, 2008
خسته ام
خسته ام
در گلدان خشک نفسهایم
گل امید خواهم کاشت
وروزی به خود اجازه خواهم داد
که رو به آینه فریاد کنم
وآن چه رادرخودخفه کرده ام بگویم
که خسته ام
Newer Posts
Older Posts
Home
Subscribe to:
Posts (Atom)
Blog Archive
►
2010
(14)
►
June
(1)
►
May
(4)
►
April
(1)
►
March
(2)
►
February
(3)
►
January
(3)
►
2009
(11)
►
October
(1)
►
September
(2)
►
July
(4)
►
June
(2)
►
May
(1)
►
January
(1)
▼
2008
(9)
►
November
(3)
►
August
(1)
▼
July
(4)
میلاد تو
نقطه تکین
ربایش چشمانت
خسته ام
►
March
(1)
►
2007
(9)
►
December
(2)
►
November
(1)
►
September
(6)
About Me
MEisAM
View my complete profile