Monday, May 4, 2009

سیوان
عشق های کوچک من
ای نگرانی های خرد
چگونه باشما
چگونه بی شما
و این لحظات
تند تند
کجا و چگونه با منید
و یا من با شما
من می دانم
معنی شما را
ولی هرگز آن را
به قلبم نخواهم گفت
بگذار در آتش بسوزد
خرد خرد
من اما هنوز نمی دانم
خودم را
و چرا خانه ام پر از پنجره است
وکدام پنجره ابر نخواهد داشت
هیچگاه
نفسم می گیرد گاهی
و قلبم می زند
کند کند
ای عشقهای کوچک من
همیشه خواسته ام
به شما بگویم
رازم را
اما شما نمی گذارید
و نمی خواهید
هوای خانه چه بی جان شده
پنجره را می گشایم روزی
ولی نه امروز
و نه فردا
هوا توفانی است
و باران می بارد
تند تند
آه ای عشقهای من
شما هوس نیستید
شما خود من هستید
همانی که همنوعانم
به گور می سپارند