Saturday, September 12, 2009

عشق خاموش

بزیر سنگفرش خیابان
گلی روییده
که هیچ سنگی را توان کشتنش نیست
وقتی به انتها می رسی
دوباره به اوج می روی
ببین آسمان چگونه
افق را که انتهاست
هر روز در طلوعی تازه به نمایش می گذارد...
چگونه خاموش است؟
که چشمانش
چون گرگ زمستان می درد
و رویایش
از روز واقعی تر است

Wednesday, September 9, 2009

مرگ و عشق

در این بازی
که هر روز و هنوز است
چنگال مرگ
تورا در کمین نشانه رفته است
و نفس
حق السکوت رازهای نگفتنی است...
در این قمار
که بیرحمانه می رود
عشق
جبران ما فات است