Monday, January 18, 2010

الهه ی شب

روزها ستاره ها را از زیر سنگها پیدا می کرد
وقتی که شب می شد
از عقربه های ساعت بالا می رفت
وبا دست هایش ستاره ها را در آسمان می چید
وچند ستاره به زیر بالشت خود می گذاشت
تا آسمان خوابش پر از ستاره باشد


Sunday, January 17, 2010

شاید امشب

شاید امشب بروم
دلم اما دیری است
که ازینجا رفته
دیگر اما همه چیز
با همه کس
دیگر اما هیچ چیز و هیچ کس
میهمان من نیست
مدتی است که تو را
با حصیر همه چیزم
داده ام من به زمستان وبهار
از همین بود دلم نیز نماند
شاید امشب بروم

Saturday, January 2, 2010

صدای نگاهت

درونم پر از صدا بود
وقتی به آرامش نگاهت خیره می شدم
وآرام آرام صدای نگاهت مرا به درون می برد
برونم پر از نگاه بود وقتی به درون صدای تو می رفتم
و آهسته آهسته نگاهت را صدا می کردم
به زیر بارشبها
دوباره این صدا را دفن خواهم کرد